استاد شفيعي کدکني از ايران رفت
((( به کجا چنین شتابان ، گون از نسیم پرسید .... !!!)))
شفیعی کدکنی ، شاعر کتاب زبان و ادبیات فارسی دانشگاه و ...
از بین ما رفت ...!!!
از بین ما رفت ...!!!
خبرگزاری اعتماد :
استاد شفيعي کدکني از ايران رفت
شفيعي کدکني سرودن شعر را از جواني به شيوه کلاسيک آغاز کرد ولي پس از چندي به سوي سبک نو مشهور به نيما يوشيج روي آورد. آثار شفيعي را مي توان به دو گروه انتقادي و مجموعه اشعار خود وي تقسيم کرد
محمدرضا شفيعي کدکني شاعر و استاد ادبيات فارسي پنجشنبه يي که گذشت، صندلي چندين ساله خود در مقام استادي دانشگاه تهران را خالي گذاشت و به ايالات متحده رفت تا در تجربتي تازه پشت ميزي در دانشگاه پرينستون ايالت نيوجرسي نشيند و دانشجويان دياري ديگر را از دانش خود بهره مند کند. هجدهم شهريور که فرا رسد کدکني هم 70 ساله مي شود. پنجشنبه يي که گذشت کدکني شاعر سفر را بر قرار برگزيد. پنجشنبه يي که گذشت کدکني شاعر در سکوتي خودخواسته يا ناخواسته از ايران رفت. گفت براي فرصت مطالعاتي يک ساله به نيوجرسي مي رود تا به دانشجويان امريکايي درس بدهد. او مي دانست که در سالي که گذشت حکم بازنشستگي سه استاد همکارش، رضا داوري اردکاني، ابراهيم باستاني پاريزي و علي شيخ الاسلامي صادر شد. او شنيده بود. همه شنيده بوديم که حکم بازنشستگي برخي ديگر از اعضاي هيات علمي دانشکده مثل کريم مجتهدي، محسن جهانگيري، غلامحسين ابراهيمي ديناني و خودش نيز در آينده نزديک صادر خواهد شد. هيچ کس در مقامي رسمي و دولتي اين خبر را تاييد نکرده بود اما کدکني شاعر پيشگيري را برگزيد که مي دانست ديري است درمان، هزينه هاي فراواني در پي دارد. پنجشنبه يي که گذشت، شاعر بزرگ در انزوا رفت و در آينده صندلي خالي شاعر، بيشتر از پيش به چشم ها خواهد آمد. مثل ديگر صندلي هايي که در چند سال گذشته خالي شدند اما کسي جايشان ننشست و پر نشد. فعلاً بايد به آخرين اثر او در کتابفروشي ها بسنده کرد که البته شايد در آينده يي نزديک تر از تصور ديگر اثري از آن نباشد. «غزليات شمس» با تصحيح کدکني فعلاً در کتابفروشي ها يافت مي شود. ويکي پديا دانشنامه معتبر دنياي مجازي درباره شفيعي کدکني چنين نوشته؛ «در سال 1318 در بخش کدکن شهرستان تربت حيدريه در استان خراسان رضوي چشم به جهان گشود. دوره هاي دبستان و دبيرستان را در مشهد گذراند و چندي نيز به فراگيري زبان و ادبيات عرب، فقه، کلام و اصول سپري کرد. او مدرک کارشناسي خود را در رشته زبان و ادبيات پارسي از دانشگاه فردوسي و مدرک دکترا را نيز در همين رشته از دانشگاه تهران گرفت. او از دوستان نزديک مهدي اخوان ثالث شاعر خراساني است و دلبستگي خود را به اشعار او پنهان نمي کرد. او سرودن شعر را از جواني به شيوه کلاسيک آغاز کرد ولي پس از چندي به سوي سبک نو مشهور به نيما يوشيج روي آورد. آثار شفيعي را مي توان به دو گروه انتقادي و مجموعه اشعار خود وي تقسيم کرد. آثار انتقادي اين نويسنده شامل تصحيح آثار کلاسيک فارسي و نگارش مقالاتي در حوزه نظريه ادبي مي شود که بخشي از آنها در زير آورده شده اند. در ميان آثار نظري شفيعي کدکني کتاب موسيقي شعر جايگاهي ويژه دارد و در ميان مجموعه اشعار در کوچه باغ هاي نيشابور آوازه بيشتري دارد.»هشت مجموعه شعر و بيش از 20 کتاب تاليف، ترجمه و تصحيح در کنار سال ها تدريس در بالاترين کرسي دانشگاهي از کدکني، شخصيتي ساخته که دانشگاهي مثل آکسفورد انگليس پيشنهاد رياست دانشکده ادبيات فارسي اش را به او مي دهد و او رد مي کند.
آموزش نیوز :
شفیعی کدکنی هم از ایران رفت
شاید مسافران فرودگاه بینالمللی امام خمینی (ره) هم نميدانستند پیرمردی که چمدان به دست کنارشان ایستاده تا پلههاي هواپیما را بالا برود و برای همیشه با دلبستگیهاي سرزمین مادریاش خداحافظی کند، کسی است که فرهنگ این سرزمین مدیون سالها از خود گذشتگی اوست و آنگاه ما اینگونه بیسروصدا از دستش دادهایم.
دنیای اقتصاد: شاید مسافران پنجشنبه شب فرودگاه بینالمللی امام نميدانستند آوازخوان «کوچه باغهای نیشابور» برای اینکه دیگر طاقت خیلی چیزها را نداشت مجبور شد اسباب اثاثیهاش را جمع کند و به رفتنی تن بدهد که یک عمر از آن گریزان بود.
پنج شنبه شب گذشته دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر و پژوهشگر برجسته، تهران را به مقصد آمریکا ترک کرد تا فصل تازهای را در آغاز دهه هفتم زندگیاش پیش بگیرد، اما تردیدی وجود ندارد که صندلی خالی آقای دکتر، سالها در دانشگاه تهران خالی خواهد بود و دانشجویان حسرت روزهایی را خواهند خورد که مثل برق از کنارشان گذشته است.
کسی شک ندارد که شفیعی کدکنی برای جامعه فرهنگی ایران ارزشمندتر از تصور خیلیها بود؛ هرچند هیچ عکاس و خبرنگاری در فرودگاه حاضر نبود تا رفتن همیشگی او را به تصویر بکشد و کسی غیر از خانوادهاش برای بدرقه او نرفته بود.
خبر رفتن شفیعی کدکنی به آن سوی آبها زمستان گذشته دهان به دهان چرخید، اما کسی آن را جدی نگرفت
. ماجرا از این قرار بود که استاد در یکی از کلاسهاي درسش قصد خود برای عزیمت به خارج از کشور را مطرح میکند و از دانشجویان ميخواهد تا کارهای نیمه تمامی را که به او مربوط ميشود، انجام دهند.
آن روزها یکی از دانشجویان حاضر در آن کلاس خبر را با خبرنگار یکی از روزنامهها مطرح ميکند و نگران اتفاقی است که قرار است شکل بگیرد.
رفتن شفیعی کدکنی آن روزها برای اولین بار در یکی از وبلاگها منتشر شد، ولی کسی جدیاش نگرفت. رسانهها از یک طرف اصل خبر را شایعه نویسنده وبلاگ ميدانستند از طرفی دیگر نميتوانستند به راحتی از کنارش بگذرند. حتی همین اواخر یکی از نشریات تقریبا زرد یک بار دیگر به قول خودش به آن شایعه دامن زد و یادآور شد که خوشبختانه خبر تنها در حد شایعه باقی مانده است.
همه چیز همینگونه گذشت تا یکی از روزهای هفته گذشته فیض شریفی شاعر و منتقد شیرازی و از دوستان چهره بلند آوازه ادبیات ایران یک بار دیگر خبر رفتن شفیعی کدکنی را برای نویسنده همان وبلاگ تشریح کرد. انگار شفیعی کدکنی با تلفن از دوستانش خداحافظي ميکرد.
به هرحال آنقدر دست روی دست گذاشتیم و منتظر ماندیم تا بالاخره اتفاقی که نباید افتاد و شفیعی کدکنی به دعوت دانشگاه پریستون ترجیح داد زندگیاش را در آمریکا ادامه بدهد و در همان جا به تدریس بپردازد.
او اولین استاد برجستهای نیست که رفتن را به ماندن ترجیح داد؛ اما تا این لحظه آخرین نفر از نسل طلایی اساتید ایرانی است که بیشتر از این ماندن را تاب نیاورد. شاید هم از مهمترین استاد دانشگاههاي ایران به شمار بیاید که تاکنون ترک وطن کرده است.
پنجشنبه گذشته شفیعی کدکنی آخرین لحظات تهران را با دوستان قدیمیاش مرتضی کاخی و محمد رضا حکیمی و خانوادهاش گذراند.
انگار دعوت دانشگاه پریستون یکساله است، ولی چون شفیعی گرین کارت دارد قصد کرده سالهاي بیشتری را در آمریکا بگذراند. جامعه دانشگاهی ایران یکی از علمیترین چهرههایش را از دست داد. برای آنهایی که مثل مرتضی کاخی یک عمر را با شفیعی گذراندند این روزها، به تلخی زیتونهاي رودبار ميگذرد.
حتما تا چند وقت دیگر که دانشگاهها پس از تعطیلات تابستانی کار خود را شروع کنند روزهای تلخ دانشجویان دانشگاه تهران هم آغاز میشود که ناگهان با صندلی خالی استادی روبهرو خواهند شد که یکسال و اندی پیش بارها روی آن نشسته بود و خداحافظی قیصر را اشک ریخته بود.
مهرماه که بیاید تازه روزهای تلخ آغاز میشود و خیلیها تنها ميایستند و زمزمه ميکنند:
«به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم
«سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کوير وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفهها، به باران
برسان سلام ما را»
+ نوشته شده در دوشنبه نهم شهریور ۱۳۸۸ ساعت 22:43 توسط مدیریت انجمن
|